خلاصه داستان: کورالاین دختری یازده ساله است که به همراه پدر و مادرش به یک خانه عجیب و دورافتاده ۱۵۰ ساله نقل مکان کردهاست.او که هیچگاه پدر و مادرش درکش نمیکنند و دیگر دوستانش را نمیتواند ببیند و دور و برش هم همسایههای عجیبی زندگی میکنند بداخلاق شدهاست.کورالاین از یک دریچه کوچک وارد یک دنیای دیگر میشود.دنیایی بسیار رنگارنگ تر با پدر و مادری مهربان و همسایههایی موفق در کارشان. اشکال این جاست که تمام افراد این دنیا فانتزی جدید به جای چشم دکمه دارند اما کورالاین این خصوصیت را به مهربانی آدمها میبخشد.اما چون مادر این جهان میخواهد کورالاین را در این جهان نگه دارد کابوس شروع میشود زیرا مادر میخواهد به چشمهای کورالاین دکمه بدوزد و کورالاین را درگیر چیزی میکند که او آن را بخشیدهاست…